- فراخ رو
- وی ویژگی کسی که از حد خود تجاوز می کند
معنی فراخ رو - جستجوی لغت در جدول جو
- فراخ رو
- خنده رو، گشاده رو، خندان، بسّام، روباز، خوش رو، بسیم، گشاده خد، تازه رو، روتازه، بشّاش، طلیق الوجه
- فراخ رو
- شتاب رونده به عجله رونده، کسی که از حد خود تجاوز کند، مسرف هرزه خرج. گشاده رو خندان، کسی که پیوسته بعیش و عشرت گذراند
- فراخ رو
- گشاده رو، خوش رو، خوش گذران
- فراخ رو ((~. رَ یا رُ))
- به شتاب رونده، به عجله رونده، کسی که از حد خود تجاوز کند، ولخرج، اسراف کار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تجاوز از حد خود، برای مثال مکن فراخ روی در عمل اگر خواهی / که وقت رفع تو باشد مجال دشمن تنگ (سعدی - ۷۰) ، آسان گیری، اسراف
شتاب رونده به عجله رونده، کسی که از حد خود تجاوز کند، مسرف هرزه خرج. بشتاب رفتن، تجاوز از حد خود، اسراف، گشاد بازی
آنکه رزق و روزی فراوان دارد
کسی که دارای رزق فراوان و بسیار باشد آنکه اسباب آسایش و گذران او از هر جهت فراهم باشد
کسی که رزق و روزی فراوان دارد، فراخ عیش
مرکبی که راههای دور رود و گامهای بزرگ بردارد تیزرو: اسب فراخ رو
از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو بازش رای فرخ روز گشتی / زمانه فرخ و فیروز گشتی (نظامی۲ - ۲۰۳)
فراخ سینه، آنکه سینۀ پهن دارد
گشاده ابرو، کنایه از خوش رو، خوش خلق
پناخسرو، پادشاهی که شاهان دیگر در پناه او باشند، پادشاه بزرگ
پیش روی برابر، سرشناس معروف
چیزی که دهانه آن گشاد و فراخ باشد
دهن گشاد (شیشه و مانند آن)
تیزروی تندروی
چهار شانه پهن شانه
پر دل بی باک، پر خور شکمباره
پر پول ثروتمند پولدار
دشت پهناور
دارای سینه پهن و خوش اندام فراخ سینه پهن سینه
پرستو
نام لحنی از سی لحن باربد
فراخ آستین، برای مثال به جود تو که از او حرص تنگ حوصله شد / فراخ دل به مروت گشاده کف به عطا (مجیرالدین بیلقانی - ۱۸)
پول دار، ثروتمند
جای گشاده، محل وسیع
پهن شانه، چهارشانه
زمین یا دشت پهناور
مناسبت